دفتر خاطرات اثر نیکولاس اسپارکس ترجمه نفیسه معتکف
او معتقد بود گذران وقت روی آب حالتی خاص و عرفانی به همراه دارد، و حالا هر روز این کار را می کرد. هوا آفتابی و صاف بود یا سرد و زننده، تا وقتی با ضرب آهنگی که در سرش بود روی آب آهنی رنگ پارو می زد، برایش هیچ فرقی نمی کرد. چشمش به لاک پشت هایی افتاد که روی تکه ای چوب شناور لم داده بودند. به نظر می رسید خانواده هستند.