![]() |
![]() |
ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد اثر پائولو کوئلیو ترجمه آرش حجازی
... ورونیکا لحظه ای از نواختن دست کشید و به مری در باغ نگاه کرد. در آن هوای سرد شبانه فقط یک روپوش نازک پوشیده بود؛ مگر می خواست بمیرد؟
ــ نه، من کسی بودم که می خواست بمیرد.
به سراغ پیانو بازگشت. در آخرین روزهای زندگی اش سرانجام رؤیای عظیمش را درک کرده بود: نواختن با قلب و روح، تا هر وقت که می خواست و تا هر کجا که روحش او را می برد. برایش مهم نبود که تنها شنونده اش یک جوان اسکیزوفرنیک است، به نظر می رسید او این موسیقی را درک می کند، و فقط همین مهم بود.
![]() |
![]() |